Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


برای دل های بارانی

بدون شرح...تنها برای دل های پر از درد

سلام دوستای خوبم به علت سرعت کم این وبلاگ دیگه بروز رسانیش نمی کنم

لطفا برای مشاهده ی وبلاگ جدید به آدرس زیر مراجعه کنید

rozeparpar.rozblog.com

خدانگهدار

+نوشته شده در سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت14:0توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |


خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم ،

 


 

 

یکی از آن گریه های شیرین کودکی ام را پس بده . . .

 

+نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:,ساعت18:40توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

قطره های بارون که رو گونه هام می چکه

                            یه تلنگریه برای به یاد تو بودن

به یاد گریه هایت می افتم

                         تو تنها بودی و کسی نبود که آرومت کنه

 اما خیالت تخت!تو حالا واقعا پیش خدایی!

 

+نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:بارون و دلتنگی,ساعت18:31توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

سلامی به زیبایی آفریننده  ی چشای قشنگی که این رو می خونه

یه دل شکسته باهاتون صحبت می کنه

یه متهم که گناهش دیدن بدبختی های دیگرانه و راهی برای دفاع از وجدانش نداره

وقتی به صفحه ی مدیریت وارد می شم و40 تا پیام جدید می بینم خیلی خوشحال می شم

می گم آخ جون حتما یکی از دوستای قدیمی یا یه همدل اومده❤

اما همشون یا تبلیغاتن یا درخواست برای تبادل لینک یا...

خیلی از همه ی شما ممنونم اما من هرگز به دنبال افزایش بازدید و این جور چیزا نیستم

پس لطفا از این کامنت ها نذارید چون شرمنده ی شما می شم

فقط اگه دلتون گرفت

اگه مرواریدای دلتون افتادن رو گونه های دریاییتون

اگه بیزار از همه ی تظاهر های دنیا شدین

اگه دلتون واسه هلیا تنگ شد

این جا بد جایی نیست

یه درد ودل شاید بتونه آرومتون کنه

دوست دارم را هزار بار تکرار کن

این جا نه بینی کسی دراز می شود

نه گرگی به گله ات می زند

 

cartpostal-vv44.tk

+نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:بخونید,ساعت14:8توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

گاهی خدا درها رو می بنده و پنجره ها رو قفل می کنه.

ریباست اگه فکر کنی بیرون طوفانه و خدا می خواد از تو محافظت کنه.
 

+نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:5توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

دوست داشتن از عشق برتر است.

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:59توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

با رعایت این نکات ساده،‌ دوستان بیشتری خواهید داشت و فردی خوش ‌محضر محسوب خواهید شد:
1 - همیشه مودب باشید، همواره با همه مودب و با نزاکت باشید.
2 - هیچ‌گاه دشنام ندهید.
3 - با صدای بلند صحبت نکنید، بلند صحبت کردن بیانگر آن است که شما قادر به بحث منطقی با دیگران نیستید. همچنین بلند صحبت کردن، سبب جلب توجه اطرافیان می‌شود، البته توجه منفی.
4 - کنترل خود را از دست ندهید، زمانی که شما کنترل اعصاب خود را از دست می‌دهید و از کوره در می‌روید، به همه نشان می‌دهید که قادر به کنترل احساسات و هیجانات خود نیستید.
5 - به دیگران خیره نشوید. زل زدن به دیگران و چشم‌چرانی نوعی تعرض به آنها محسوب می‌شود.
6 - صحبت کسی را قطع نکنید. پیش از آن که اظهار عقیده‌ای کنید، اجازه دهید صحبت دیگران به پایان برسد. میان صحبت کسی پریدن نشانه بی‌نزاکتی و نداشتن مهارت‌های اجتماعی فرد است.
7 -  همیشه وقت‌شناس باشید، مهم است که به وقت دیگران احترام بگذارید. علاوه بر آن یک فرد متشخص می‌داند چه زمانی باید مهمانی را ترک کند.
8 - اسرار زندگی خصوصی خود را فاش نسازید، جزئیات زندگی شما باید محرمانه‌ بماند.
9 - حرمت بزرگ‌ترها را نگه دارید و همان‌طور که دوست دارید مورد احترام دیگران باشید، خودتان نیز باید به دیگران احترام بگذارید.
10 - به اشتباهات دیگران نخندید؛ این یکی از بدترین کارهایی است که یک فرد ممکن است انجام دهد.
​11 - فخرفروشی نکنید و از لاف‌زدن بپرهیزید.
 

منبع:سیمرغ

+نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:57توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

می خوام خاطرات با هلیا بودن رو گرد گیری کنم.

قبل از شروع سال جدید وبو کلا تمیز کنم...

کی میاد کمک؟

+نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:40توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

اگه بدونین فقط 24 ساعت زنده می مونین چی کار می کنین؟

.

.

.

حالا که نمی دونین تا کی زنده می مونین.چی کار می کنین؟

.

.

چرا ما با این که از عمرمون خبر نداریم می گیم ..وقتی بزرگ شدم...؟؟؟؟

 

واقعا چرا؟؟؟

+نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:5توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

آره درس خوندین : وحشتناک ترین پرسش ها

1.دوست دارید چه طوری بمیرید؟

2.دوست دارید کجا دفنتون کنن؟

3.وصیتتون چیه؟؟

4.اگه بگن قراره تو 24 سالگی بمیری چی میگی؟

5.قراره کی نمازای قضاتو بخونی؟؟؟

6.فکر میکنی میری بهشت؟

پاسخ این پرسش ها را اگر میتوانید بدهید.

منتظریم

+نوشته شده در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,ساعت16:17توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

سلام دوستان یه مسابقه  10000صلواتی که برای شادی روح هلیا طراحی شده خوش آمدید

جهت ثبت نام در مسابقه نرخ معرفت و نام و نام خانوادگی خود را در نظرات ثبت کنید.

جایزه ی نفر اول :کلید طلایی بهشت(بستگی به دلتون داره)

برنده ی مسابقه تاکنون:فروزان...

تنها تا 30دی  ماه فرصت باقیست.

کافی است عرفانی شوید.

تعداد صلوات های ثبت شده تا این لحظه:5000

 

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت15:57توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

همیشه به کسی تکیه کنید که به کسی تکیه نکرده باشد و او کسی نیست جز او...

 

+نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,ساعت15:45توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

اینم قطعه ای از شعر سهراب سپهری به انگلیسی

البته کتابش جلوم هست می تونم فارسیشم تایپ کنم ...اما زحمت رو می دم به شما...

ببینم کی بهتر ترجمه می کنه..

 

we should rinse our eyes,view things differently.

we should wash our words

words should be rain and wind

we should close our umbrellas

and walk in the rain

take mind and memory in the rain

with all the townsfolk walk in the rain

meet friend in the rain

quest love in the rain

.

.

.

life is soaking continueously

life is bathing in the pond of  now

+نوشته شده در جمعه 1 دی 1391برچسب:چشم ها را باید شست,,,,ساعت15:41توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

از دیگران شکایت نکن خودت را تغییر بده،از آن جا که برای محافظت از خود پوشیدن یک دمپایی آسان تر از فرش کردن کل زمین است.

عکس العمل شما هنگام نقد شدن چیست؟

+نوشته شده در جمعه 1 دی 1391برچسب:,ساعت15:21توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

لبخند مسري است. لبخند زدن برايتان شادي مي آورد. با لبخند زدن فضاي محيط را هم شادتر مي کنيد و اطرافيان را مانند آهن ربا به سمت خود مي کشيد.

▪ لبخند زدن استرس را از بين مي برد. وقتي استرس داريد، لبخند بزنيد. با اينکار استرستان کمتر مي شود و مي توانيد براي بهبود اوضاع وارد عمل شويد.

▪ لبخند زدن سيستم ايمني بدن را تقويت مي کند. به اين دليل عملکرد ايمني بدن تقويت مي شود که شما احساس آرامش بيش‌تري داريد. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگي جلوگيري کنيد.

▪ لبخند زدن فشار خونتان را پايين مي آورد. وقتي لبخند مي زنيد، فشارخونتان به طرز قابل توجهي پايين مي آيد. لبخند بزنيد و خودتان امتحان کنيد.

▪ لبخند زدن اندورفين، سروتونين و مسکن هاي طبيعي بدن را آزاد مي کند. تحقيقات نشان داده است که لبخند زدن با توليد اين سه ماده در بدن باعث بهبود روحيه مي شود. مي توان گفت لبخند زدن يک داروي مسکن طبيعي است.

▪ لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان مي دهد. عضلاتي که براي لبخند زدن استفاده مي شوند صورت را بالا مي کشند. پس نيازي به کشيدن پوست صورتتان نداريد، سعي کنيد هميشه لبخند بزنيد.

▪ لبخند زدن باعث مي شود موفق به نظر برسيد. به نظر مي رسد که افرادي که لبخند مي زنند اعتماد به نفس بالاتري دارند و در کارشان بيشتر پيشرفت مي کنند.

▪ لبخند زدن کمک مي کند مثبت انديش باشيد. لبخند بزنيد. حالا سعي کنيد بدون از بين رفتن آن لبخند به يک مسئله منفي فکر کنيد. خيلي سخت است. وقتي لبخند مي زنيم بدن ما به بقيه بدن پيغام مي فرستد که "زندگي خوب پيش مي رود". پس با لبخند زدن از افسردگي، استرس و نگراني دور بمانيد.

▪ لبخند جذابتان مي کند. همه ما به سمت افرادي که لبخند مي زنند کشيده مي شويم. لبخند يک کشش و جذبه فوري ايجاد ميکند. دوست داريم نسبت به آنها شناخت پيدا کنيم.

▪ لبخند حال و هوايتان را تغيير مي دهد. دفعه بعدي که احساس بي حوصلگي و ناراحتي کرديد، لبخند بزنيد. لبخند به بدن حقه مي زند.

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت15:59توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

گریه نشانه ی ضعف نیست

از روز اول نشانه ی این بوده است که شما زنده اید.

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت15:28توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

سلام دوستان یه سوال دارم قانون جذب چیه؟

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,ساعت13:59توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

گفتند ستاره را نمی توان چید

و آنان که باور کردند

برای چیدن ستاره حتی دستی دراز نکردند

اما باور کن

که من به سوی زیباترین و دورترین ستاره دست دراز کردم

و هر چند دستانم تهی ماند ...

اما چشمانم لبریز ستاره شد ...

+نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:ستاره,ساعت17:26توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

یه سلام به همه شما عزیزان!

با یاری شما دوستای گل

تعداد صلوات ها به 1220 تا رسید البته می دونم که شاید خیلیا صلوات فرستادن اما در قسمت امکانات وب درج نکردن فقط همینا دستمونه دیگه!

میخوام بگه هرجا اگه دلتون لرزید اگه الماس های اشک روی گونه تون چکید هلیا رو از یادمبرید

+نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:التماس دعا,ساعت15:47توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

تا بحال شده از زندگی خسته بشین؟

.

.

.

در اوج ناامیدی و غم به چی پناه می برین؟

.

.

.

چی شما رو آروم می کنه؟

 

+نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:ناامیدی,ساعت21:44توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

حالا می فهمم چرا عبارت هایی مثل  " دوست دارم "،"دلم برات تنگ شده"،"عشق منی "و...

این قدر کلیشه این 

اما چه کنم روزی نیست که این حرفا رو با خودم نگم

امزور فهمیدم در مورد خیلی از چیزا در موردت اشتباه می کردم 

منو ببخش

البته خیلی که دل تنگت می شم به آسمون نگاه می کنم اون موقع دلم قرص می شه که هر دو تای ما پیش یه خداییم

اگه "دوست دارم "رو به 100 زبان زنده ی دنیا بگید هم کمه "دوست دارم" روی پیشونیتون حک کنین واسه همیشه 

یه شعر خودساخته هست که می گه:

هیچ چیزی توی دنیا باعشق معنا نمی شه           اگه بگی دوست دارم می شه یه دنیای بی کلیشه

راستی بر وبچ های نامرئی 

.

.

.

میاین تو یه اهنی اوهونی

 

+نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:,ساعت21:45توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

سلام

 

به                                       
 

                                              

 

 
 

 

خوش اومدید.

 

 شعبه ی 2: طنز:sampadsalam.blogfa.com مدیریت:نادینا

+نوشته شده در پنج شنبه 18 آبان 1398برچسب:,ساعت10:50توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

جمله بسیار زیبای دوستت دارم به زبان های مختلف
 
 
۱- افغانی ……….……..صدقه تو شونوم!………….!Sadghe to shonom

2- انگلیسی …………….……..آی لاویو!……………………!I love you

3- ایتالیایی …………………………تی آمو!……………………..!Ti amo

4- اسپانیایی ………………….ته کویرو !………………………!Te quiro

5- آلمانی ………….…….ایش لیبه دیش!………………!Isch liebe dich

6- آلبانی ………….……………..ته دوه!…….………………….!Te dua

7- ترکی …….…………..سنی سویوروم!……………..!Seni seviyurom

8- پرتغالی ….…………….…….او ته آمو!………………….!Eu te amo

9- چینی ……….……………..وو آی نی!………………………!Wo ai ni

10- چکی ……..……….………میلوجی ته!…………………….!Miluji te

11- روسی ………………یا تبیا لیوبلیو!………………!Ya tebya liub liu

12- ژاپنی ……….…………آیشیتریو !…………….…………!Aishiteru

13- سویدی ….………یاگ السکاردای!……..………….!Yag Elskar dai

14- صربستانی …..……………….ولیم ته!……………………!Volim te

15- عربی ……..…………..انا بحیبک!…….………….!Ana Behibbek

16- فارسی..….…….….دوست دارم!……………….…..!Dooset daram

17- فرانسوی ……..……….ژ ت آیمه!…………………….….!Je t aime

18- فیلیپینی ….….………..ماهال کیتا!……………………..!Mahal kita

19- کره ای …………..سارانگ هیو!…………………….!Sarang heyo

20- لهستانی ….…………کوهام چو!……………………!Koham chew

21- مجارستانی..…………..سرتلک!…. ……………………..!Szeretlek

22- ویتنامی …….……….آن یه و ام!……………………..!An ye u em

23- یونانی ……..………….سغهپو!………………………!Sagha paw

24- یوگسلاوی ……………….یا ته وولیم!…………………….!Ya te vol

ghasedakm2.blogfa.com

+نوشته شده در پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:دوستت دارم به 24 زبان زنده ی دنیا,ساعت10:36توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

 

فکرنمیکردم یک روزی پیشم نباشی

تواوج دل بستگی ازمن جداشی

برم توتنهایی ها واست بمیرم

عکستوبه جای تنت توبغل بگیرم

پاک کنم باپیرهنت اشک چشامو

گریه کنم تودلم کسی نشنوه صدامو

شونه های سرددیواربشه تنهاتکه گاهم

به یادآخرین باروآخرین نگاهم

حالامنوپیرهنش باچشمای گریون

خیره به قاب عکسش باحالی پریشون....

 

 

شاید با هم بودن به سختی تکرار شود اما به یاد هم بودن را می توان هر لحظه تکرار کرد.

برای تکرار لحظه لحظه های با هم بودن

اینجا هستیم...

تنها با ارزش مهربانی و صداقت

نایت اسکین

+نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:به یادهم بودن,ساعت15:8توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

ای کاش می تونستم اخرین حرفم رو بهت بزنم

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
نویسندگان وبلاگ و هلیا در چه ماهی به دنیا اومدن؟(3عدد)

ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:,ساعت14:16توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

کاغذ دیواری  های عاشقانه  -  www.pixnaz.ir

 

کاغذ  دیواری های عاشقانه  -  www.pixnaz.ir

+نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت14:15توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

نمی دونم...شاید دیگه این وبلاگ این جوری بروز نشه

فعلا باید برم قلبم رو بروز کنم که از سایت دلای دیگه حذف نشه.

هلیا...این وبلاگ رو برات ساختم تا حرفی که خودت یه روز به من گفتی رو بهت ثابت کنم...نمی دونم...شایدم جبران

یه خورده منتظر باش ...

فقط تا سلام قیامت

اگه اومدی تو وبلاگ نظر بده

می دونم که نمی تونی

فقط بدون این روزا دلامون بدجور هوای تو رو کرده

آیا لایق این هوا هستی؟

تو که با نامردی کوله بارت رو برداشتی و رفتی

آخه بی انصاف یه تلنگرم کافی بود برای این که ثابت کنی دوست دارم

به هر حال ممنون از مشتت

وقتی مردم جبران این محبتت رو می کنم ...

نمی دونم شاید فردا شایدم صد سال دیگه

ولی خیلی نامردی...حتی یه خداحافظی ...

حتی توی خوابم هم نمیای دیگه

حتی جیگر مادرت رو خون کردی

حتی ...

نمی دونم کجایی...کجایی؟؟؟

الان با رفتنت می خواستی بگی خیلی مهمی واسم؟؟

بی مزه

من هنوز باور نکردم رفتنت رو

ولی تو بهم یه درس دادی

آی ملت...

به کسی عادت نکنین

ولی با بی کسی هم عادت نکنین

من اینجا تک و تنها افطار می کنم خاطرات نبودنت را

 منتظرم باش

منم مسافر همین جاده ام

همه ی ما ...

+نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت14:8توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

لالالالا نــــــخواب ســـــودی نـــــداره
هـــــمون بــــهتر كه بـــــشماری ستـــــــاره
همون بهتر كه چـــــشمات وا بـــــمونه
كه مــــــاه غـــــصه ش نشه تنها بیــــــداره


لالالالا نــــــخواب زنـدونـــه دنــــیـــا
ســـــر نــــاســـازگـــاری داره بــــا مــــــا
بشیـن بــازم دعــا كن واســه اون كــه
مــــــا رو ایـــــنجا گــــذاشت تنهای تــنــها


لالالالا نـــــخــــــــواب اون راه دوره
خدا مــی دونه كــــه حـــالــش چــه جـوره
تـوی خلوت می گم اینجا كـسی نیست
خداییــش كـــــه دلــــم خیـــلی صــــــبوره


لالالالا نـــــخواب تـیـره ست چراغـم
مـثـله آتــــش فــــشون میــمونه داغـــــــــم
به جونه گــــلدونا كم غصه ای نیسـت
هـــزار شـــب شــد نیومد بــــازم
ســراغــم


لالالالا نخـــواب خواب كه دوا نیست
دل دیــــونه داشتــن كـــه خـــطا نـیـســــت
میگن دسـت از سرش بـردار، نـمی شه
آخــه عــاشق شــدن كه دست ما نـیـســــت


لالالالا نخـــواب تـنـها مـــی مـــونـــــم
كـمـك كــــن قـــدر چــــشمـات رو بــدونـم
چـــــرا چـــشمات پـر خـشم عــزیزم؟
مـــگه مـــن مـــثل اون نـــــــامـــهربـونـم؟


لالالالا نــــخواب مــــاه و نــــگاه كن
مــــن اسفند و مــــیارم تــــــو دعــــا كـــن
بـــــگو بــرگرده پــیـش مـــا بـمـونــه
كـــتاب حـــافظ و بــــردار و وا كـــــــــــن


لالالالا نــــخواب ســـــرما تـــــو راهه
هـمـیـشه عـــــــمر خــوشبختی كــــــــــوتاهه
مـــیگن بــــا یــــه فرشته اونو دیــدن
دروغــــه جــــــون دریــــــا اشـتـبــــــــــاهه


لالالالا نــــخواب تلـــخه جــــدایــــی
كمـــــر خـــــــم مــــیشه زیــــر بی وفــایی
تو بـیـدار بـاش هـــمه تو خواب نازن
بـــرای كـــــــی بخونــم پــــس لالایــــــی؟


لالالالا نــــخواب تــــــنـهایـــی زرده
اگـــــــه طـــــــولانی شـــــه مـثـله یه درده
اگـــــه چـشـم انـتـظار باشی كه هیچی
دروغ مــــیگی بــــه دل كــــه بــر میگرده


لالالالا نــــخواب اشــــكـــــــت زلاله
مـثـله بـــــارون پـــــای نـــــــــــخل وصاله
من وتو هم شب و هـم قلب وكـشـتـیم
ولـی اون چـی؟ چـقـدر اون بــــــــــی خیاله


لالالالا نــــخواب دنـــــیـا خـسـیـســه
واســـــــه كــــم آدمـی خــــوب مـــی نویسه
یكی لبهاش تو خوابم غرق خنده ست
یكی پلكهاش تو خوابم خــیس خـــــــــیسه


لالالالا نــــخواب عــــــاشق یه سیبه
هـمـیـشـه سـرخ و تـــــــب دار و غــــریبه
تا اون بالاست رسیده ست اماتنهاست
پـایـیـن هـــم كــــه بـیـفـتـه بــــی نـصـیـبـه


لالالالا نــــخواب ایـــــنجا سیـــــاهی
پــــــر امـــــــا تـــو تــــنگ قـصـه مـاهـی
اونی كه مـاهـا رو بیـدار نگـه داشت
الهــــی خـواب بـــــــاشه حـــــالا الهـــــــی


لالالالا نــــخواب تا اون بـــــــخوابه
بـشـیـن ایـنـقـدر كــــــه تـا خـورشیـد بـتابه
زمـونــی كـــه یـقـیـن كـردم بیدار شد
بـــــخواب بـــا یـــــاد عـكـسی كه تو قابـه


لالالالا ایـــــنــــم بــــود ســــرنوشتم
ایــــن از امـــــروز و اینم از گـــذشـته ام
نمی خوابم تا تو بـرگـردی یــك روز
مـــنم خـواب رو واسـه اون روز گــذاشتم


 دیـــــگه بـــــاید بــــخــوابی پــــــس لالالا
بـــــخواب دیگه تو می تونی بخوابی
بـبـیـن خــــــــورشید اومــــد بـالای بــــالا

+نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:لالایی,ساعت13:45توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

دو تا عکس از هلیا مال مدرسه هست

.

.

.

ببینید.

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
سال تولد هلیا رو بزنین

ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت17:5توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

 

ما،به شما کمک می کنبم که خاطره ها رو زنده کنید.

 

البته ما شخصیت26کلاس هستیم.به نام سادینا ونادینا                                                                                

لحظه ها خاطره هایند زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست.

خاطره ها

یادش بخیر آخرای سال بدون این که ازش چیزی بخوایم  می رفت وبا یه مشت بستنی برمی گشت ما هم اون قدر معرفت نداشتیم که یه بار خودمون مهمونش کنیم.

                                        

 

         نایت اسکین     

تولدش رو یادتون می یاد فکر می کنم 19 اردیبهشت بود.روز تولدش شکلات آوارد.باز ما مجبورش کردیم بستنی هم بخره.عجب آدمایی بودیم وهستیم.

 

 

 

 

 

       

به نظر من هلیا می تونست بازیگر مشهوری بشه.نمایشاش رو یادتون می یاد؟

نمایش اولی که دیالوگ معروفش این بود"در فصل بهار خرگوش ها شکفته می شوند."

یه نمایشم فکر کنم عید غدیر داشت.این جمله رو زمانی که داشت می گفت یادتون می یاد؟؟؟

"  هرگز در زندگی مغرور نشو برگ ها زمانی فرو می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند. "

بیچاره از دست فائزه چه ها کشید... نمی دونم آخرم ریاضیش خوب شد یانه.

 

 

 

 

              

یادتون می یاد سال اول چیپس خلالی آوارد. هنوز مزش تو دهنمه!!!

 

                    

واقعا گاهی اوقات توعالم هپروت بود.

 

                 

یادتون می یاد دستش آخر سال سوخته بود؟

 

               

چه قدر با عشق وبی هیچ علتی می یومد توبغلمون و بوسمون می کرد.

 

                   

روزی که ماجرای دزدی از خونشون رو تعریف می کرد.

 

                    

می دونید اولین خاطره ی من از اون چیه؟؟توی کلاسای اشراق بودم که داشت دفتر خاطره ی جومونگیش رو به همه نشون می دادو چون من تا به حال کسی رو نمی شناختم که اسمش هلیا باشه زود یادم موند.

 

                

یادش بخیر اون ونگین قرار بود تا اول سال91 پنج کیلو کم کنند وقول داده بودن. که هلیا عهد شکنی می کرد وهمه چیز می خورد.فائزه هم شده بود مربیشون که هلیا همش خسته می شد و سرکشی می کرد .

 

            

واقعا هر زنگ ورزش بهونه ای برای منفی گرفتن داشت.

 

                     

دستش درد نکنه توی دوی 540متر خیلی کمکمون می کردو رومون آب می ریخت.

 

                     

وقتی روی ترازوی آزمایشگاه رفت فکر کنم ...کیلو بود...آبرو داره...

 

                     

پچ پچش با فروزان ته کلاس رو یادم نمی ره.

                         

 

     

یادم میاد همیشه هلیا تمرین خط نگین رو می نوشت آخی حالا دیگه کی این کارو می کنه؟!!!

      

                                                                                          

یادتون میاد روز دوستی خرگوشش رو آورده بود و چه قدر بهداشتی دستکش هم آورده بود!

همه بچه ها دورش جمع شده بودن... یادش بخیر

 

 

 

یادتونه دبیر فیزیکمون نمی خواست در مورد مرگ صحبت کنه چون می گفت زوده براتون اما. حالا؟!!

 

یادتونه موقعی که کلاسمون تو دبیرستون مثل یه قوطی بود تنها نفریکه ناراضی نبود هلیا بود؟

 

یادتونه همیشه پاورپوینت هاش کپی پیست بقیه بود؟

 

یادتونه یه بار شعر انگلیسی ساخته بود و آخرش دنبال این بود که مقصر به انگلیسی چی میشه؟

 

یادتونه سال دوم توی عید نوروز به کیکا ناخنک زد؟

 

یادتونه اون روز تو کلاس دبیرزیستمون تشریح ملخ؟آخیی این بارهم خیلی بهداشتی دستکش آورده بود.

 

یادتون میاد توی زنگ ریاضی همیشه رو صفحه دفتر وکتابش برف باریده بود؟

 

همیشه مسئول خرید اون و مژده بودن

توی عاشورا و روز معلم پارسال هلیا مسئول خرید بود...

 

 خاطره هاتون رو بنویسید تا ماهم از اونا بهره مند بشیم فقط مثل ما از اسم مستعار استفاده نکنید.

 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:خاطره ها,ساعت16:19توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

 

 

اگه شصت ثانیه فرصت داشتید ومی دونستید دیگه اونو نمی دید بهش چی می گفتین

هر چی دل تنگت می خواد بگو.                                        

 

                       

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:19توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

 

 

 

 

همه چیز را یاد گرفته ام

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم

تو نگرانم نشو

همه چیز را یاد گرفته ام

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی

یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم

تو نگرانم نشو

همه چیز را یاد گرفته ام

یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم

اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگرفته ام ...

که چگونه.....

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

تو نگرانم نشو

فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت.                                  

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:19توسط دو تا دوست:سادینا و نادینا | |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد